

| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
در دل شهر اصفهان
یه رودخونه جاری بود
یه رودخونه پر از آب
به اسم زاینده رود
بعضی وقتا می رفتم
کنارش می نشستم
هرچی توی دلم بود
به آبِ رود می گفتم
اون وقت دل تنگ من
از غصه آزاد می شد
غم را تو آب می ریختم
دلم شاد شاد می شد
دیروز دوباره رفتم
کنار اون نشستم
زاینده رود خشکیده بود
دیگه چیزی نگفتم
اشکی چکید رو گونه ام
دلم حسابی تنگ بود
رودخونه ی قشنگم
پر از کلوخ و سنگ بود
***
اما اینو می دونم
وقتی بارون بباره
برای زاینده رود
آب ِفراوون میاره
اونوقته که می بینیم
زندگی شاداب میشه
زاینده رود زیبا
دوباره پرآب می شه
به نام خدا
رفيق قلقلي من
اي توپ قلقلي بدو
كوچولوي فسقلي بدو
بپر بالا
بيا پايين
برو تو هوا
بخور زمين
توپ قشنگم مي دوني
كه خيلي ناز و شيطوني؟
پر مي كشي توي هوا
قل مي خوري روي زمين
ميري بالا
مياي پايين
ديروز چه شيطون شدي!
روي درخت پريدي
همونجا پنهون شدي
خواستم تو رو بيارم
روي زمين بذارم
چشمم تو را خوب نمي ديد
دستم بهت نمي رسيد
درخته را تكون دادم
تو افتادي روي زمين
گرفتمت دو دستي
رفيق من تو هستي
*******************
مامانم می گفت:
خواب می دیدم بچه شدم
مثل گل باغچه شدم
پیرهن چین چین پوشیدم
دنبال توپم دویدم
اما وقتی بیدار شدم
دیدم که بچه نیستم
یک گل باغچه نیستم
خودم یه بچه دارم
گل توی باغچه دارم
بچه ی من گل منه
قمری و بلبل منه
وقتی خروس نازم
قوقولی قوقو رو سر داد
از یه روز خوبِ خوب
بازم به من خبر داد
گفت عزیزم بیدار شو
صبح شده باز دوباره
هوا چه روشن شده
خورشیدخانوم بیداره
پاشو چشاتو واکن
دنیا خیلی قشنگه
خورشیدخانوم طلایی،
آسمون آبی رنگه
زودباش با یاد خدا
از خواب ناز بیدار شو
وقتی صبحونه خوردی
مشغول کار و بار شو
ماه قشنگ آسمون
یه شب بیا به خونه مون
از آسمون بپر پایین
بدو بیا روی زمین
بیا،بشین کنار من
قصه بگو برای من
قصه ی یک ستاره
که تا سحر بیداره
یا اون ابر سیاهی
که دوست داره بباره
ماه قشنگ آسمون
تو کی میای به خونه مون؟
یه شب میای می دونم
منتظرت می مونم
ای ماه آسمون چرا
اینقده شیطون شدی؟
چند شبی من ندیدمت
کجا تو پنهون شدی؟
شب ها برای دیدنت
چشام به آسمون بود
هی با خودم می گفتم
مهتاب چه مهربون بود!
حالا که نیست
شبها سیاه و تاره
آسمون شب تو دلش
هزارتا غصه داره
تااین که یک شب،
یک شب تاریک
دیدم تو را هلال ِ باریک
از آسمون سر کشیدی
یواش یواش قدکشیدی
گرد و تپل مپل شدی
مثل یه دسته گل شدی
شدی چراغ آسمون
ماه قشنگ و مهربون
من آقای رفتگرم
زباله هارو می برم
هرشب میام درِخونه ها
سراغ اون زباله ها
که ریخته توی کیسه ها
کیسه هارو برمی دارم
داخل ماشین میذارم
اگه زباله جمع نشه
باعث بیماری می شه
یادت باشه شعارما:
شهرما خانه ی ما
به نام خدا
سی ام آذره و یک شب زیبا
یه شب بلند به اسم شب یلدا
شب شب نشینی و شادی و خنده
شبی که واسه ی همه خیلی بلنده
همه ی اهل خونه خوشحال و خندون
آجیل و شیرینی و میوه فراوون
شب قصه گفتن و یاد قدیما
قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما
شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره
جای پاییز رو زمستون می گیره
ننه سرما باز دوباره برمی گرده
کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده
سوغاتیهای قشنگ ننه سرما
بارون و برف و تگرگ و یخ و سرِما
به نام خدا
آقای پستچی
چه مهربونه
نشونیهارو
وقتی می خونه
میاد درِ خونه ها
می رسونه نامه ها
برای من هم نامه میاره
همراه نامه شادی میاره
نامه ای از یه دوستِ
خوب وصمیمی
از یه رفیق عزیز
یار ِقدیمی
باغبان
به نام خدا
من دوست دارم باغبان باشم
در هر زمینی گل بکارم
صدها گل یاس و شقایق
آلاله و سنبل بکارم
هرجا زمینی خشک و خالیست
با دست من آباد گردد
از دیدن گل های زیبا
دلهای غمگین شاد گردد
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 2192
بازدید هفته : 364
بازدید ماه : 3009
بازدید کل : 218600
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1